به نام اهورامزدای پاک که سرشت ما ره بنا نهاد.نشستم روی مبل دستانم را به سمت خدا گرفتم.شاید خیلی وقت بود که اینگونه صدایش نکرده بودم و با او صحبت نکرده بودم نمیدانستم که چه باید بگویم ..باز هم حرفهای تکراری!؟آخر تا به کی چنین حرفهایی را به او بزنم..اگر میخواستی کاری کنی میکردی پس هیچ نگویم بهتر است فقط نگاهت میکنم شاید بتوانم ببینمت ولی باز هم بی فایده بود چون دیوار ها و سقف تکراری را میدیدم نشستم پای کامپیوتر و اومدم اینجا که بنویسم صدای تار رو زیاد کردم.حالا فقط می گم بسم الله.........آغاز من شروع می شود.